عصبانی شدن. غضب راندن. غیظ کردن: کامکاری کو چو خشم خویشتن راند بروم طوق زرین راکند در گردن قیصر درای. منوچهری. بحدی بر دشمنان خشم براند که دوستان را اعتماد بماند. (گلستان سعدی). تو گر خشم بر وی نرانی رواست که خود خوی بد دشمنش در قفاست. سعدی (بوستان). بر غلامی که طوق خدمت بست خشم بیحد مران و طیره مگیر. سعدی (گلستان)
عصبانی شدن. غضب راندن. غیظ کردن: کامکاری کو چو خشم خویشتن راند بروم طوق زرین راکند در گردن قیصر درای. منوچهری. بحدی بر دشمنان خشم براند که دوستان را اعتماد بماند. (گلستان سعدی). تو گر خشم بر وی نرانی رواست که خود خوی بد دشمنش در قفاست. سعدی (بوستان). بر غلامی که طوق خدمت بست خشم بیحد مران و طیره مگیر. سعدی (گلستان)
فرمانروایی کردن. سلطنت کردن. حکومت کردن: به عدل و کرم سالها ملک راند برفت و نکونامی از وی بماند. سعدی. بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند هریک به مراد خویشتن ملکی راند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 845). و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
فرمانروایی کردن. سلطنت کردن. حکومت کردن: به عدل و کرم سالها ملک راند برفت و نکونامی از وی بماند. سعدی. بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند هریک به مراد خویشتن ملکی راند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 845). و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود